اخبار گیم و سینما و مقالات اختصاصی جهان های فانتزی

تصویر ناواضح

تصویر ناواضح   داستان های کوتاه ترسناک

داستان های کوتاه ترسناک

هفته پیش اولین عینکم را گرفتم. والدینم در ابتدا فکر نمی‌کردند که من به آن‌ها نیاز دارم، اما دکتر گفت که چیزی غیر از چشم‌های من مشکلی دارد که ظاهراً بسیار رایج بود، و من به عینک‌های مخصوصی که تجویز می‌شد نیاز داشتم.

دکتر گفت که به بسیاری از مردم هرگز این فرصت داده نشد که آنطور که من می بینم ببینند، بنابراین من خوش شانس بودم که این ویژگی را بدست آوردم. فکر می‌کردم منظور او این است که می تواند فاصله ا را بهتر از دیگران ببینم و مثلا ماشین‌ها و کلمات دور کمتر برایم مبهم می‌شوند، اما در طی چند روز، چیزهای بیشتری واضح‌تر شدند و  در اطرافم شروع به دیدن موجودات عجیبی کردم.

قبلاً آنها را آنجا ندیده بودم، مثل گوشه اتاقم و در پارکینگ های تاریک. امروز برای اولین بار عینکم را برداشتم. و اجازه دهید فقط بگویم شگفت انگیز است که چگونه شیاطین و موجودات به سرعت تبدیل به درخت و سایه می شوند.

می دانم که حقیقت را نمی بینم. اما من آدم ساده ای هستم ترجیح می‌دهم همه چیز مبهم بماند، درست همانطور که برای بقیه است.