دستان کوتاه
توی پذیرایی نشسته بودم و کتاب جدیدی که خریده بودم رو مطالعه می کردم.
دخترم از اتاقش بیرون اومد و به طرف اتاق من دوید..
بهش تشر زدم :صد دفعه گفتم توی خونه ندو!
در اتاقم رو پشت سرش بست..
یدفعه یادم اومد دخترم امروز مدرسس!
توی پذیرایی نشسته بودم و کتاب جدیدی که خریده بودم رو مطالعه می کردم.
دخترم از اتاقش بیرون اومد و به طرف اتاق من دوید..
بهش تشر زدم :صد دفعه گفتم توی خونه ندو!
در اتاقم رو پشت سرش بست..
یدفعه یادم اومد دخترم امروز مدرسس!